تلخ و شیرین مگر میشود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد خداوند دانه های انار....
| ||
|
خیلی سخته آدم به یه کارایی عادت کنه اون وقت یک دفعه بخواد عادتاشو کنار بزاره ...فکر کن یه مدت فقط درگیر فیلم و کارهنری و اینستاگرام وایبر باشی اونم از نوع حادش ! بعد یک دفعه همه چی تعطیل !!!! دیروز یه خونه تکونی حسابی کردم ..البته بهتر بگم اتاق تکونی ! با شروع شدن درس ودانشگاه دیگه مجبور شدم با رنگام خداحافظی کنم یکی یکی جمعشون کنم بزارم تو جعبه بعدشم یجایی بزارم که جلو چشام نباشن ... اتاقم بحدی تمییز شد که وقتی الان وارد اتاقم میشم احساس میکنم تو یه اتاق دیگم دیگه نه از رنگا خبری هست نه قلموها و نه میزکار ..ازون طرف نصف اتاقمو اون رومیزی اشغال کرده بود اتاق پر بود از انواع پارچه ونخ و سوزن و سیم و سیم چین و.........!خلاصه دنیایی بود واسه خودش مامان بیچاره منم تمام تلاششو میکرد تو اتاق من نیاد وقتی هم میومد محال بود این جمله رو نشنوم: وای من اینجا میام فشارم میره بالاااا الان دیگه راحت شد .. دیگه باید یجور دیگه اتاق رو پر کنم . . این دفعه با کتاب ؟؟؟!!! ولی چه کنم که اصلا حس درس خوندن نیست .. میخوام اینجا یه اعترافی کنم تمام حرفایی که در مورد ترم اولی ها میزنن در مورد من صدق میکنه ... بابا من هنوز نتونستم دانشگاه رو هضم کنم ...کلا داستانش فرق میکنه ..منم آدمی هستم با اعتماد بنفس بشدت پایین ...همش باید حواسم باشه سوتی ندم من حاضرم بجاش از اول شروع کنم .. از همون اول ابتدایی... ولله
نظرات شما عزیزان: |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |